تهمینه اسدپوریان ( متولد بروجرد)

ساخت وبلاگ
 

                  مشاهیر و مفاخر و هنرمندان بروجرد 65
                 

                 خانم تهمینه اسدپوریان ( متولد بروجرد)
                      شاعر ، نوازنده و مدرس موسیقی
  

 Bild könnte enthalten: 1 Person, Text   Bild könnte enthalten: 3 Personen, Text

خانم تهمینه  اسدپوریان ، شاعر و هنرمند  موسیقی  ، فرزند  استاد  محمد  حسن  

اسدپوریان در سال 1359 در شهر زیبای بروجرد  دیده بجهان  گشود . ایشان در یک  

خانواده هنرمند و هنردوست نشو و نما یافت و  تحصیلات  ابتدایی و  متوسطه را در 

 بروجرد بپایان رسانید و سپس برای ادامه  تحصیلات  دانشگاهی  راهی  دیار غربت  

شد .ایشان در مورد خودش چنین   می گوید :  " اولین  علاقمندیم به هنر با نقاشی  

شروع شد و دردوران ابتدایی انجام همه دوختهای سنتی ایران رو  در خدمت سرکار 

خانم بلوریان فرا گرفتم . دردوران راهنمایی بارها درمسابقات استانی صنایع دستی  

اول شدم وبه مسابقات کشوری رفتم . دردوران دبیرستان در یک  مسابقه سراسری 

 کتاب نویسی شرکت کرده و برنده شدم وبه نهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران 

 دعوت شدم . به  عنوان  نویسنده جوان در نمایشگاه هم درپاویون  اهل قلم مسابقه  

نویسندگی برگزارشدکه بازهم برنده شدم در همان  دوران شعر  می گفتم  و  عروض  

وقافیه رو  خدمت  آقای سید علی اشرف شریعتمداری  فراگرفتم . در ضمن در انجمن  

ادبی  شهر عضو بوده و در همه جلسات شرکت می کردم . در سال 75به  اتفاق آقای  

سهیل دانش زاده  که از شاعران جوان و خوش ذوق بودند اولین  نشریه دانش آموزی  

درایران رو منتشر کردیم و در سال 78دررشته طراحی پارچه ولباس در دانشگاه دولتی  

پذیرفته  شدم بعد از فارغ التحصیلی در شرکتهای  معتبری چون  رولان مشغول  به کار 

شدم و در حال حاضر موسیقی ارف (کودکان)تدریس میکنم ومشغول نوشتن فیلمنامه 

 انیمیش برای دوستان انیمیشن ساز در مشهد می باشم . "

      از اوست : 


 قاب عکس چشم توشدابتدای انتظار،
گرچه ناپیداست درآن انتهای انتظار،
درنگاه خسته ام دنبال نوری روشنم،
لیک خورشیدی نمی بینم برای انتظار
دربیابان دلم ازسرو وازگل هیچ نیست
مانده برآن جاودانه ردپای انتظار
بازبان ابرگفتم ازغم تنهاییم
تا که بارانی ببارددرهوای انتظار
صبرکردم با امیدت درحصارغم،ولی
نیست پایان رهایی از نوای انتظار
صخره ی سخت وجودم قطعه قطعه خرد شد ،
بسکه سیلی خورده است ازآبهای انتظار
گرغروب انتظارم شام مرگ عشق شد
آن زمان بایدبگریم درعزای انتظار . 


                ****************
  

بیا تا ازاقاقیها بگوییم
بیا ازچشم راه دل بپوییم
بیا تا ازشکوه اشک شمعی
ره پروانه ماندن را بجوییم
بیا عاشق بیا دیوانه باشیم
بیا با فطرت گلها بروییم
بیا یک رنگ ویک دل، ساده باشیم
به آب عشق روح خود بشوییم
بیا تا درشب تنهایی ازباد
نسیم حضرت حق را ببوییم . 


                  ******************
  

عشق یعنی گم شدن با پای خود
عشق یعنی مهربرلبهای خود
عشق یعنی وسعت دیوانگی
تا خدا رفتن ولی درجای خود
عشق یعنی بی نهایت های دل
پرگشودن با دل شیدای خود
عشق یعنی شرحی ازبیدادها
درحصاررنج جانفرسای خود
عشق یعنی باورشادی وغم
جلوه ی آیینه درسیمای خود
عشق یعنی خصلت پروانگی
سوختن درشعله ی دنیای خود
عشق یعنی اشک،یعنی مهروغم
عشق یکتا مونس تنهای خود . 


             ********************
  

ای فروغ آسمانی  ، آفتاب ،
ای طلوع مهربانی ، آفتاب ،
کاروان قلب من را رهبری ،
بهترین سر کاروانی ، آفتاب ،
رفته ای تا عمق لطف و دوستی ،
ای تو لطف بی کرانی ، آفتاب ،
وصل تو در فکر من یک قصه است ،
و تو اوج داستانی ، آفتاب ،
در تمام شعرهای دفترم ،
مطلع روح و روانی ، آفتاب ،
در تب مرگ و گذار زندگی ،
تو خود عمر جاودانی ، آفتاب ،
بر سر و بر جان و قلبم تا ابد ،
مقتدر شاه جهانی ، آفتاب ،
در نمی دانم کجای عمر من ،
نقطه ی عطف زمانی ، آفتاب ،
در ورقهای کتاب خاطره ،
کودکی را یادمانی ، آفتاب ،
لحظه ی آبی مهرت دیر نیست ،
و تو مهرت را نهانی ، آفتاب ،
در غروب آتشین عاشقی ،
عشق را شور اذانی ، آفتاب ،
رنگ روحت را نباید شرح داد ،
چون تو خود شرح و بیانی ، آفتاب ،
هر چه می گردم نمی دانم چه ای ؟
ترسمت مجهول مانی ، آفتاب . 


                 ******************
ازدور می بینمت ،
درقاب چشمانت عکسی ازسالهای دورمان نشسته،
نزدیک ترکه می آیی اما....
مگردرتمام این سالها پلک نزده ای که این همه غبارروی عکسمان نشسته؟
آنچنان که نه خودم را می شناسم نه تو را .  


            ****************
بر تنم جان می دمد باد بهار ،
خاک را گل می کند ، یاد بهار ،
در دل سرما به کنج لحظه ها ،
دید نیست روئیدن شاد بهار ،
این سکوت سرد برف آخرین ،
حرفها دارد ز فریاد بهار ،
کاروان سبز از سر ما گذشت ،
می رود تا دشت آباد بهار ،
سور یخ زنجیر شد پا پیچش ،
های و هوی باد آزاد بهار ،
مادر سرما سفر از عمر کرد ،
تا شنید آن حکم و آن داد بهار ،
مهر رفتن بر زمستان خورده شد ،
با  نمود سبز اسناد بهار . 

    
   منابع :  
 

  گفتگو با خانم تهمینه اسدپوریان .
 مشاهیر و مفاخر بروجرد ، احمد معطری  

   * نوشته شده توسط احمد معطری  *

 Bild könnte enthalten: Pflanze, Blume, Natur und Text 

      بروجرد گلدشت و تپه ی چغا 

عزیز شیرازی ( متولد بروجرد)...
ما را در سایت عزیز شیرازی ( متولد بروجرد) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mashahireborujerd651 بازدید : 325 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 17:00